زبان، پدیده ای زنده ،زایا و نظامدار است که درجامعه ی انسانی برای پیوندبا دیگران و رساندن مقصودو پیام،کاربرد دارد . چون زبان را به طور طبیعی فرا می گیریم ، استفاده ازآن بسیار آسان است و به طور خودبه خودی همراه با رشد جسمانی ،توانایی زبانی ما نیز در جامعه ی زبانی پرورش می یابد. امّا شناخت زبان ،کاری دشوار است .دلیل دشواری شناخت زبان ، پیچیدگی و گستردگی آن است .زبان به سبب این که باید گستره ی ذهنِ انسان را همراه با تمام رازها و رمزهای آن به نمایش بگذارد ، بسیار پیچیده است .
از زبان تعاریف گوناگونی ارائه شده است چرا که از منظرهای گوناگون بدان نگریسته شده.اما به طور کلی زبان را می توان نهادی اجتماعی برای برقراری ارتباط و آگاهی از نیات طرفین ارتباط زبانی دانست.به بیانی دیگر، زبان قرار دادی اجتماعی برای تفهیم و تفاهم است.
زبان از این روی که باید همه ی پهنا و جلوه های آفرینش و جهان پیرامونی را در خود بگنجاند؛ بسیار پیچیده و گسترده است . شناخت زبان به هیچ وجه با توانایی استفاده از آن یکی نیست .
در تعریف زبان ، منظور از نظام مند بودن، پیوستگی ونظم عناصر سازه ای زبان است .اجزای سازنده ی نظامِ زبان در درجه ی اوّل ، نشانه است و نشانه لفظی است که معنایی داشته باشد .
معمولا انتقال پیام در ارتباطِ زبانی در قالبِ جمله صورت می گیرد ، هر جمله، نمونه ای کوچک از نظامِ بزرگِ زبان است ؛ مثلاً جمله ی « شبت خوش!» در حدِّ خود یک نظام است ؛ چون می تواند در کلّیّت خویش دست کم میانِ دو نفر از افرادِ انسانی رابطه برقرار کند و پیامی را به دیگری منتقل کند . این مجموعه ی به هم پیوسته طبقِ قاعده ، از اجرای کوچک تری ساخته شده که عبارت اند از : «شب » ،«ضمیر پیوسته ی " ت " » و «خوش » . هر یک از این اجزا یک نشانه است ؛ زیرا از لفظی تشکیل شده است که منظوری را می رساند .