کلمات مترادف، به دو یا چند کلمه گفته می شود که تقریباً دارای معنای یکسانی هستند و اگر در جمله ها به جای هم به کار روند، جمله ها تقریباً هم معنی اند. نمونه:
من تلاش می کنم . ایران سرزمین پهناوری است.
من کوشش می کنم. ایران سرزمین وسیعی است.
من تقلا می کنم . ایران سرزمین گسترده ای است.
با آگاهی و علم می توان به پیروزی دست یافت . تلاش بیهوده و بی ثمر در اثر نا آگاهی و برنامه ریزی نادرست می باشد.
پیروزی و موفقیت در گرو تلاش مداوم است.
آرش با همه ی توان کمان را کشید.
آرش با تمام قدرت کمان راکشید.
از آن درخت گردو، تناورتر در جهان نبود.
از آن درخت گردو، قوی تر در دنیا نبود.
کلماتی هستند که فقط تلفظ یکسانی دارند ولی از لحاظ املایی با هم متفاوتند.نمونه :
خویش/ خیش ، خواست / خاست ، خوار/ خار
او از جا برخاست.دلش می خواست به مسافرت برود .
هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید.
خرما نتوان کِشت از این خار که کاشتیم
ارض یعنی زمین عرض یعنی گفتن
اثاث یعنی وسایل خانه اساس یعنی پایه
حیات یعنی زندگی حیاط یعنی محوطه
بعضی از کلمات در فارسی رایج و معیار ( رسمی ) کشور به دو شکل تلفظ می شوند.
نمونه: آسِمان= آ+ س ?+ ما ن/ آس+ مان اُستوار= اُس+ تُ+ وار/اُست+ وار یادگار= یا+ دِ+ گار/یاد+گار مهربان= مِه+ رَ+ بان/مِهر+ بان مستمند= مُست+ تَ+ مَند/ مست + مَند
برخی کلمات دارای معنایی واحد نیستند بلکه بسته به جمله ای که در آن قرار دارند معانی متفاوتی به خود می گیرند.
او کودکی را روی صندلی نشاند. او نهالی را نشاند
علی توپ را گرفت. دلم گرفت. لوله آب گرفت. خورشید گرفت.
او با دوستش به رقابت پرداخت. حسن بدهی خود را به فروشنده پرداخت.
فرصت از دست رفت. مادرها دست روی دست گذاشته بودند.
از دست مأموران سازمان کاری بر نمی آمد.
گوش های همسایه اش سنگین است یعنی همسایه اش خوب نمی شنود.
پلک های او سنگین شد یعنی خوابش گرفت.
سایه اش خیلی سنگین شد:یعنی کم توجه و بی محبت شده
با دنده ی سنگین حرکت کنید.(هنگام رانندگی و در سرا شیبی ها)
سبک سنگین کردن :سنجیدن و...
کلمات هم خانواده، کلمات دخیل از عربی به فارسی است که دارای ریشه فعلی مشترک هستند. مانند:
عاشق، معشوق، عشق، ، عشاق و ….. با ریشه فعلی : ع- ش – ق
کتاب، مکتوب، کتیبه ، کاتب، کتب، مکتب و … با ریشه فعلی : ک – ت – ب
در زبان فارسی با توجه به خصوصیات این زبان، هم خانواده وجود ندارد ولی می توان به تسامح کلماتی که دارای یک ریشه فعلی اند و یا به عبارتی از بن ماضی یا مضارع مشترک تشکیل شده اند، هم خانواده برشمرد.
زبان شناسان برای زبان نقش های گوناگونی را برمی شمارند . چهار نقشِ اساسی ترِ زبان با شرح زیر است :
ایجادِ ارتباط ، محملِ اندیشه ، حدیثِ نفس و آفرینش ادبی .
اساسی ترین نقشِ زبان ایجادِ ارتباط در میانِ افرادِ یک جامعه ی زبانی است .
دومین نقشِ زبان این است که تکیه گاهِ اندیشه شود یعنی بدونِ زبان ، نمی توان به تفکّر یا اندیشه پرداخت .
نقشِ سومِ زبان " حدیث نفس " است که ما به کمکِ آن از خود و آن چه در درونمان می گذرد ، سخن می گوییم . سخن گفتن درباره ی خود به تنهایی و حتّی در خاموشی صورت می گیرد .
چهارمین نقشِ زبان این است که با آن به آفرینشِ ادبی می پردازیم . برای انجام دادن این کار ، ما از اصول و قواعد و ضوابطی کمک می گیریم که جزء نظامِ زبان نیستند بلکه به نظریه ها و علوم و فنونِ ادبی تعلّق دارند و در چارچوبِ سنّت ها و روش هایی عمل می کنیم که به زبان مربوط نمی شوند بلکه به ادبیات و پیشینه آن ربط پیدا می کنند .
مهمترین ویژگی زبان انسان دو ساختی بودنِ آن است. در زبانهای انسانی یک بار صداهای بی معنی با هم ترکیب می شوند و ساخت های نقش دار یا معنی داری را می سازند که به آن ها نشانه می گوییم. بارِ دیگر نشانه های معنی دار با هم ترکیب می شوند و پیام های کاملی را می سازند که آن ها را جمله می نامیم. ویژگی دوساختی موجب می شود که زبان های انسانی به امکاناتِ پیچیده و گسترده ای دست یابند، یعنی با امکانات محدود کلمات و جمله های بسیاری ساخته می شود. این ویژگی زبانِ انسانی زایایی وسومین ویژگی آن جابه جایی یا نابه جایی است. به کمک ویژگی زایایی می توانیم جملاتِ نامحدود بسازیم. همچنین، به یاری خاصیت جابه جایی یا نابه جایی زبان، می توانیم درباره ی چیزهایی سخن بگوییم که اکنون حاضر نیستند یا حتّی اصلاً وجود ندارند .
اجزای سازنده ی نظامِ زبان در درجه ی اوّل ، نشانه است و نشانه لفظی است که معنایی داشته باشد. معمولا انتقال پیام در ارتباطِ زبانی در قالبِ جمله صورت می گیرد ، هر جمله، نمونه ای کوچک از نظامِ بزرگِ زبان است ؛ مثلاً جمله ی « شبت خوش!» در حدِّ خود یک نظام است ؛ چون می تواند در کلّیت خویش دست کم میانِ دو نفر از افرادِ انسانی رابطه برقرار کند و پیامی را به دیگری منتقل کند . این مجموعه ی به هم پیوسته طبقِ قاعده ، از اجرای کوچک تری ساخته شده که عبارت اند از : «شب » ،«ضمیر پیوسته ی " ت " » و «خوش » . هر یک از این اجزا یک نشانه است ؛ زیرا از لفظی تشکیل شده است که منظوری را می رساند.
زبان پدیده ای است زنده ، زایا و نظامدار که درجامعه ی انسانی برای پیوند با دیگران و رساندن مقصود و پیام، کاربرد دارد . چون زبان را به طور طبیعی فرا می گیریم ، استفاده ازآن بسیار آسان است و به طور خودبه خودی همراه با رشد جسمانی، توانایی زبانی ما نیز در جامعه ی زبانی پرورش می یابد امّا شناخت زبان کاری دشوار است .دلیل دشواری شناخت زبان ، پیچیدگی و گستردگی آن است. زبان به سبب این که باید گستره ی ذهنِ انسان را همراه با تمام رازها و رمزهای آن به نمایش بگذارد، بسیار پیچیده است .
اجزای سازنده ی نظامِ زبان در درجه ی اوّل ، نشانه است و نشانه لفظی است که معنایی داشته باشد. معمولا انتقال پیام در ارتباطِ زبانی در قالبِ جمله صورت می گیرد ، هر جمله، نمونه ای کوچک از نظامِ بزرگِ زبان است ؛ مثلاً جمله ی « شبت خوش!» در حدِّ خود یک نظام است ؛ چون می تواند در کلّیت خویش دست کم میانِ دو نفر از افرادِ انسانی رابطه برقرار کند و پیامی را به دیگری منتقل کند . این مجموعه ی به هم پیوسته طبقِ قاعده ، از اجرای کوچک تری ساخته شده که عبارت اند از : «شب » ،«ضمیر پیوسته ی " ت " » و «خوش » . هر یک از این اجزا یک نشانه است ؛ زیرا از لفظی تشکیل شده است که منظوری را می رساند.
یکی از موضوعات اساسی نظریه واج شناسی، جا به جایی واجی یا قلب است. قلب فرایندی است که در زبان گفتاری اتفاق می افتد، یعنی؛ در همنشینی عناصر اولیه برای ساختن واحدهای بزرگتر، جای دو عنصر با یکدیگر عوض می شود. در ابتدا این دیدگاه در مکتب نو دستوریان به وسیله استهف و بروگمان(1878) مطرح شد.هدف این مطالعه توصیف علل جابه جایی واجی درگفتار فارسی زبانان است. در این پژوهش از روش توصیفی استفاده شده و از طریق مشاهده و ضبط کلمات اطلاعات مورد نیاز جمع آوری گردیده است. جامعه نمونه تحقیق، 50 نمونه از افراد بزرگسال وکودکان شهر تهران بوده است. یافته های به دست آمده عبارتند از: جابه جایی واجی به علت عادات نادرست هنگام خواندن متن یا نوشتن املا، ضعف درحساسیت شنوایی، ضعف درحساسیت حافظه دیداری، استرس در هنگام صحبت کردن، سریع حرف زدن، قابل تمایز نبودن آواها و نداشتن اطلاعات در تشخیص آواها اتفاق می افتد.(قاسم پور و آژند، 1392)