حرکات دست ها
پس از چشم ، دست ها در ایجاد ارتباط نقش مهمی دارند. ارتباطی تنگاتنگ بین مغز ودست ( اندیشه و کردار ) وجود دارد. تحقیقات نشان می دهد همه ما در هنگام حرف زدن از دستهایمان کمک می گیریم و نمی توان کسی را پیدا کرد که بیش از 15 ثانیه در حین صحبت کردن ، به انگشتان و کف دست استراحت دهد. وشاید جالب باشد بدانید که که روزگاری حکم مرگ یا زندگی گلادیاتورها با بالا و پایین شدن انگشت شست ( بدون هیچ کلامی ) صادر می شد و یا در صنعت هوانوردی بالا بردن انگشت شست یعنی اجاز? پرواز و یا ...پس بد نیست کمی هم در مورد دستها و حرکات آنها بدانیم .اگر شخصی در حین صحبت با شما انگشت شست را در میان سایر انگشتان پنهان کرد ، از موضوعی نگران است یا در واقع سعی دارد خود را پنهان کند .
دیدن دست باز شخصی که صحبت می کند ، 2 برابر حس اعتماد ، دوستی و مهربانی و خیر خواهی را در مقایسه با دیدن پشت دست ایجاد می کند .نشان دادن روی دست در حین صحبت ، به معنای تردید در صحبت ویا پنهان کردن مطلبی است و معمولاً چنین شخصی ، شریک تجاری خوبی نیست . کسی که دست باز خود را به طرف جلو حرکت می دهد و سخن می گوید ، می خواهد خود را از شرّ موضوعی خلاص کند. فشار دادن کف دستها به هم و قفل کردن انگشتان روی هم یک نوع حالت تدافعی است .اما نگاه داشتن دستها روی هم به شکل هرم نشان? آمادگی برای موافقت است .مالیدن دستهابه هم می تواند معانی مختلفی داشته باشد، ازجمله آنکه باگوینده به اشتراک واتفاق نظررسیده ایم.
ارتباط چشمی
پذیرش یا عدم پذیرش سایرین معمولاً از طریق ارتباط و تماس چشمی حاصل می شود ، یک معلّم یا سخنران معمولاً به کسی توجّه دارد که در حین صحبت او نگاهش به جای دیگر نباشد . برای شروع هر نوع بحث ، مذاکره و صحبت از چشم هایمان کمک می گیریم و به جرأت می توان گفت ارتباط بین دو فرد بدون ارتباط چشمی ، فضا را سرد و بی روح می کند و حتّی اگر سراپا گوش باشیم ، چون چشم را به کار نگرفته ایم ، گوینده را ناراحت و رنجیده خاطر می کنیم ، درست مانند آقایی که در هنگام صحبت گرم و سراسر هیجان همسرش سراپا گوش است ، اما چشم خود را مشغول مطالعه روزنامه کرده است ! و باید منتظر عواقب این حرکات باشد ! بهتر است در حرکات چشم به ترجمه و تفسیر هر نوع نگاه توجّه کنید .
نگاه کردن به گوینده : علاقه مندی به صحبتهای او را نشان می دهد .
چشم های خندان ! = احساس آرامش در شنونده .
خیره و بدون حرکت نگاه کردن = حضور جسم بدون حضور روح در مکان ، حواس پرتی
نگاه به روبرو ، آسایش و آرامش زیاد از حضور در آن فضا .
زبان و گفتار را در خانه ومحیط زندگی و به طور طبیعی یاد می گیریم ولی خطّ و نوشتار را در مدرسه ، نزدِ معلّم وپس از آموزش فرامی گیریم . برای یادگیری «سخن گفتن» زحمتی نمی کشیم و محتاجِ تمرین و پرسش و تکرار نیستیم امّا برای یادگیری مهارت «نوشتن» ناگزیریم زحمت بسیار بکشیم و از درس و کلاس و مشق و تمرین کمک بگیریم .
زبان و گفتار ریشه در ذات و طبیعت انسان دارد ؛ حال آن که خطّ و نوشتار ،ذاتی و طبیعی انسان نیست و ریشه در اجتماع و فرهنگِ او دارد .خطّ و نوشتار ، خاستگاهِ فرهنگی و اجتماعی دارد و ساخته ی خود انسان است و قراردادی است. در نتیجه ، برای یادگیری آن ما به استعدادِ طبیعی خاصّی مجهّز نیستیم بلکه باید آن را ، مثل همه ی چیزهای دیگری که ساخته ی انسان اند ، به کمکِ هوش و حافظه و از طریقِ درس و مدرسه بیاموزیم امّا در مورد زبان و گفتار وضع فرق می کند ؛ زیرا استعدادِ یادگیری زبان و گفتار ، طبیعی و خدادادی است و ما به هنگامِ یادگیری زبان ، این استعداد پیش داده را بسته به محیط زندگیدر قالب زبان های مشخّص می ریزیم
برخلافِ آن چه تصوّر می شود ، خطّ و نوشتار هیچ بخشی از بخش های اصلی زبان و گفتار را تشکیل نمی دهد . خطّ و نوشتار را انسان بنا به ضرورت های اجتماعی و فرهنگی و برای به یاد سپاری و تقویت حافظه اختراع کرده و برای تثبیت زبان و گفتار و انتقال اطلاعات به نسل های بعدی به کار گرفته است .
خطّ و نوشتار به طورِ غیر مستقیم و به واسطه ی گفتار با زبان پیوند می خورد ؛ یعنی ما نخست زبان را به صورتِ گفتاردرمی آوریم .سپس گفتار را به کمکِ خطّ به شکلِ نوشتار می نویسیم . علّت این که ما جملات را در حینِ نوشتن در ذهن خود تکرار می کنیم ، بی گمان همین است . از نکته ی اخیر این نتیجه نیز به دست می آید که خطّ و نوشتار هم - درست مثلِ گفتار - در معرضِ خطا و اشتباه و تنوّع و گوناگونی است .
رازِ اصلی نیازِ ما به آموختن خطّ و نوشتار این است که زبان پس از آن که از طریقِ گفتار به شکلِ نوشتار درمی آید ، کم کم آن شکل نوشتار از صورتِ گفتاری خود فاصله می گیرد و به مرورِ زمان و در طولِ قرون ، شکلی متفاوت و مخصوص به خود پیدا می کند .
زبان یکی از توانایی های ذهنِی انسان است و گفتار فقط نمود آوایی این توانایی است . زبان شناسان معتقدند که در زبان به عنوان یک توانایی ذهنی ، هیچ گونه خطایی وجود ندارد .فقط در گفتار ممکن است خطا پدیدار شود . زبان مثل جدولِ ضرب است که خالی از هرگونه خطا است و گفتار مثلِ عملِ ضربی است که ما با استفاده از جدولِ ضرب انجام می دهیم که امکان بروز خطا در آن هست.
اشتباه و خطا در گفتار رخ می هدو رفع و اصلاحِ آن به وسیله ی زبان صورت می گیرد . امّا این تنها فایده ای نیست که از تمایزِ زبان و گفتار حاصل می شود . فایده ی دیگر این تمایز آن است که به کمکِ آن نشان می دهیم کسانی هم که به طورِ مادرزاد یا به سبب تصادف از قدرتِ گفتار بی بهره اند ، به هیچ وجه از نعمتِ زبان محروم نیستند ؛ آن ها هم مسلّماً از توانایی ذهنی زبان به اندازه ی افرادِ دیگر برخوردارند ؛ جز این که به هنگام ِ استفاده از آن به جای نمود آوایی یا گفتار از نمود حرکتی (حرکت دست ها و لب ها) کمک می گیرند .
یکی از شگفتی های زبان انسان این است که به گونه های بسیار و رنگارنگ پدیدار می شود. معمولامردم هر یک از شهرها به شکل خاصّی سخن می گویند ولی همهی آنها خود را اهلِ یک زبان یعنی زبان فارسی می دانند .این گوناگونی در عینِ یگانگی از ویژگی های بارز زبان انسان است.
به شکل هایی از زبان که هر کدام در زمان، مکان،اجتماع و موقعیتِ سنّی معینی به کار می روند گونه گفته می شود . ما در هر موقعیت با گونه ی زبانی ویژه ی همان موقعیت حرف می زنیم ؛ مثلاً ، در حضورِ معلّمِ خود از یک گونه ی زبانی استفاده می کنیم ، درمیان دوستانِ خود ازگونه ای دیگرودر جمعِ خانواده هم از یک گونه ی دیگری،. تنها کافی است جای گونه های زبان را عوض کنیم تا به تفاوت های آن ها پی ببریم . به شکلی از یک زبان که فقط در تلفّظ با هم فرق دارند لهجه می گویند؛ مثلاً ، وقتی یک یزدی به فارسی تهرانی حرف می زند ، نشانه ها و تکیه های آویی خاصّی دارد که به آسانی می فهمیم که زبان ایشان یک نشانه ی محلّی دارد به این شکل از زبان، لهجه می گوییم . به شکل هایی از یک زبان که علاوه بر تلفّظ ،درکلمات و قواعدِ دستوری نیز با هم فرق داشته باشند ؛ گویش گفته می شود.
زبان شناسان برای زبان نقش های گوناگونی را برمی شمارند . چهار نقشِ اساسی ترِ زبان به شرح زیر است : ارتباط ، محملِ اندیشه ، حدیثِ نفس و آفرینش ادبی
اساسی ترین نقشِ زبان ایجادِ ارتباط در میانِ افرادِ یک جامعه ی زبانی است. هدف از هر ارتباطِ زبانی می تواند انتقالِ اطّلاعات به دیگران باشد یا ایجادِ حسِّ هم زبانی و هم دلی در میان افرادِ یک جامعه ی زبانی. نقشِ زبان این است که تکیه گاهِ اندیشه شود. زبان شناسان و روان شناسان هنوز به درستی نمی دانند که آیا زبان و اندیشه هر دو یک چیزند یا دو چیز متفاوت ولی همگی می پذیرند که بدونِ زبان ، نمی توان به تفکّر یا اندیشه پرداخت . نقش سومِ زبان حدیث نفس است که ما به کمک آن از خود و آن چه در درونمان می گذرد ، سخن می گوییم . سخن گفتن درباره ی خود به تنهایی و حتّی در خاموشی صورت می گیرد . چهارمین نقشِ زبان این است که با آن به آفرینشِ ادبی می پردازیم. برای انجام دادن این کار ، از اصول و قواعد و ضوابطی کمک می گیریم که جزء نظامِ زبان نیستند بلکه به نظریه ها و علوم و فنونِ ادبی تعلّق دارند و در چارچوبِ سنّت ها و روش هایی عمل می کنیم که به زبان مربوط نمی شوند بلکه به ادبیات و پیشینه ی آن ربط پیدا می کنند . از این رهگذر ، بر ساخت های صوری زبان (یعنی ساخت های آوایی و صرفی و نحوی آن) یا ساخت های معنایی آن ، لایه هایی از ساخت های تازه ای می افزاییم که در محدوده ی نظامِ زبان توصیف پذیر نیستند و فقط در محدوده ی علوم و فنون و نظریه های ادبی قابلِ توصیف اند .با این کار زبان را به پدیده ی دیگری بدل می کنیم که به آن آفریده ی ادبی می گویند.
زبان، پدیده ای زنده ،زایا و نظامدار است که درجامعه ی انسانی برای پیوندبا دیگران و رساندن مقصودو پیام،کاربرد دارد . چون زبان را به طور طبیعی فرا می گیریم ، استفاده ازآن بسیار آسان است و به طور خودبه خودی همراه با رشد جسمانی ،توانایی زبانی ما نیز در جامعه ی زبانی پرورش می یابد. امّا شناخت زبان ،کاری دشوار است .دلیل دشواری شناخت زبان ، پیچیدگی و گستردگی آن است .زبان به سبب این که باید گستره ی ذهنِ انسان را همراه با تمام رازها و رمزهای آن به نمایش بگذارد ، بسیار پیچیده است . ادامه مطلب...
مهمترین ویژگی زبان انسان دو ساختی بودنِ آن است. در زبانهای انسانی یک بار صداهای بی معنی با هم ترکیب می شوند و ساخت های نقش دار یا معنی داری را می سازند که به آن ها نشانه می گوییم . بارِ دیگر نشانه های معنی دار با هم ترکیب می شوند و پیام های کاملی را می سازند که آن ها را جمله می نامیم. ویژگیِ دوساختی موجب می شود که زبان های انسانی به امکاناتِ پیچیده و گسترده ای دست یابند. یعنی با امکانات محدود کلمات و جمله های بسیاری ساخته می شود. این ویژگیِ زبانِ انسانی زایاییِ وسومین ویژگی آنِ جابه جایی یا نابه جایی است. به کمک ویژگیِ زایایی می توانیم جملاتِ نامحدود بسازیم. همچنین، به یاری خاصیت جابه جایی یا نابه جایی زبان، می توانیم درباره ی چیزهایی سخن بگوییم که اکنون حاضر نیستند یا حتّی اصلاً وجود ندارند.
توانش های گوش دادن را می توان به صورت زیر طرح ریزی کرد:
الف –مهارت های اساسی گوش دادن
1-شناختن واژه ها و گروه هایی که مورد استفاده گوینده قرار می گیرد.
2-نشان دادن این که چرا مقصود گوینده را می توان فهمید یا نه.
ب – فهمیدن انچه می شنوید
1-فهمیدن واژه های گفتار و نظرات
2-تشخیص دادن و فهمیدن نظرات اصلی
3-کنار هم قرار دادن جزییات فهم با نظرات اصلی
4-فهمیدن توصیف های مربوط به وقایع و اتفاقات (پیروی کردن از راهنمایی های شفاهی )
5-فهمیدن مقصود گوینده
ج –به کاربردن آنچه می شنوید
1-فهمیدن و پاسخ گفتن به واژه های کهنه نشده در مواقع اضطراری
2-خلاصه کردن اطلاعات و بیرون کشیدن نتایج
3-شناختن واژه ها و عباراتی که به منظور متقاعد ساختن و وادار کردن به کار می روند(تبلیغات )
4-پیروی کردن از راهنمایی های صحیح و روشن .
دقیق خوانی:
دقیق خوانی یا خواندن برای اطلاعات دقیق به معنای خواندن برای درک کامل است. مطالعه برای چنین هدفی جریانی است که در آن خواننده اطلاعات درست متن را بر می گزیند و گرد آوری می نماید .این نوع خواندن لازمه اش این است که خواننده مفاهیم , استنباط ها و دلالت ها ی جملات را در پاراگراف بفهمد. به علاوه خواننده باید معانی غیر مستقیم ومستقیم کلمات را درک کند.
1- یافتن مفهوم اساسی با خواندن اولین و آخرین جمله پاراگراف و نگاه گذرا به بقیه جملات.
2- گزینش آگاهی های جزئی ومهم پاراگراف جهت دست یابی به اطلاعات دقیق.
3- مبادرت به طرح سوالات و جواب گفتن به آنها در خلال مطالعه پاراگراف با درکی کامل.
4- دنبال کردن همه زوایای پاراگراف به طور کامل جهت درک آنها.
5- تقسیم بندی و سازماندهی عناصردر ذهن خود برای درک مفاهیم پاراگراف.
6- به نتایج کلی دست یافتن هنگام خواندن پاراگراف .
7- توانایی برای فهم نقشه های ترسیمی به منظوردرک پاراگراف.
8- فهم لغات , جملات و تعابیر راهنما جهت درک همه پاراگراف و به دست آوردن مفهوم درست.