توانش های گوش دادن را می توان به صورت زیر طرح ریزی کرد:
الف –مهارت های اساسی گوش دادن
1-شناختن واژه ها و گروه هایی که مورد استفاده گوینده قرار می گیرد.
2-نشان دادن این که چرا مقصود گوینده را می توان فهمید یا نه.
ب – فهمیدن انچه می شنوید
1-فهمیدن واژه های گفتار و نظرات
2-تشخیص دادن و فهمیدن نظرات اصلی
3-کنار هم قرار دادن جزییات فهم با نظرات اصلی
4-فهمیدن توصیف های مربوط به وقایع و اتفاقات (پیروی کردن از راهنمایی های شفاهی )
5-فهمیدن مقصود گوینده
ج –به کاربردن آنچه می شنوید
1-فهمیدن و پاسخ گفتن به واژه های کهنه نشده در مواقع اضطراری
2-خلاصه کردن اطلاعات و بیرون کشیدن نتایج
3-شناختن واژه ها و عباراتی که به منظور متقاعد ساختن و وادار کردن به کار می روند(تبلیغات )
4-پیروی کردن از راهنمایی های صحیح و روشن .
دقیق خوانی:
دقیق خوانی یا خواندن برای اطلاعات دقیق به معنای خواندن برای درک کامل است. مطالعه برای چنین هدفی جریانی است که در آن خواننده اطلاعات درست متن را بر می گزیند و گرد آوری می نماید .این نوع خواندن لازمه اش این است که خواننده مفاهیم , استنباط ها و دلالت ها ی جملات را در پاراگراف بفهمد. به علاوه خواننده باید معانی غیر مستقیم ومستقیم کلمات را درک کند.
1- یافتن مفهوم اساسی با خواندن اولین و آخرین جمله پاراگراف و نگاه گذرا به بقیه جملات.
2- گزینش آگاهی های جزئی ومهم پاراگراف جهت دست یابی به اطلاعات دقیق.
3- مبادرت به طرح سوالات و جواب گفتن به آنها در خلال مطالعه پاراگراف با درکی کامل.
4- دنبال کردن همه زوایای پاراگراف به طور کامل جهت درک آنها.
5- تقسیم بندی و سازماندهی عناصردر ذهن خود برای درک مفاهیم پاراگراف.
6- به نتایج کلی دست یافتن هنگام خواندن پاراگراف .
7- توانایی برای فهم نقشه های ترسیمی به منظوردرک پاراگراف.
8- فهم لغات , جملات و تعابیر راهنما جهت درک همه پاراگراف و به دست آوردن مفهوم درست.
نکات و خصوصیات زیر ممکن است برای بهتر خواندن ، لذت بردن و درک صحیح مفید واقع شود: (برنیدلی، 1994)
1. شاگـــــرد محـور بودن:
تاکید و کمک به زبان آموز در درک واقعی مفهوم متن.
2. همکاری جمعـی و شرکت در بحث:
تشویق زبان آموزان به سهیم کردن دیگران در آموخته های خود، مذاکره و مشارکت در یادگیری نکات و مطالب خوانده شده.
3. فعالیت جسمـی:
نشان دادن تصورات، فعالیتهای ذهنی و احساسی مورد مطالعه.
4. تشویق به عکس العمل:
ایجاد زمینه برای نمایش، نوشتن، بحث، هنرنمایی و امثال آن.
5. استفــــاده از منابـــع مختلف:
نقد و بررسی مطالب با مشاهده فیلم و عکس یا خواندن نقدهای مربوط به آنها.
6. به کارگیـــــری تخیل:
زبان آموزان نباید در قالب متن محصور شوند، بلکه دید آنها باید گسترش یابد و ارتباط مطالب را با جنبه های مشابه و متفاوت بررسی کنند.
7. جستجوگری:
بحثهای باز و پیش بینی نشده عاری از قضاوت و تعصبهای شخصی بین معلم و زبان آموز.
8. انجام تکالیف:
زبان آموز باید پس از خواندن، تکالیفی هر چند مختصر انجام دهد.
9. بحث گـروهی:
گفتگو و بحث درباره مطالب، در گروه های چند نفره مفید است.
10. روش تــــــدریس:
برای تدریس "خواندن" فقط یک روش وجود ندارد، بلکه می توان از روش های متفاوتی همراه با فنون و رویکردهای گوناگون استفاده کرد.
11. فـــــراموش کردن متن و توجه به درک آن:
به یاد داشته باشیم فقط یک تفسیر، یک تعریف، یک طریق آموزشی و یک راه برای درک مطلب وجود ندارد.
12. درک خــــواندن:
مهمتر از همه این است که باید از خواندن لذت برد.با توجه به نکات فوق و مشکل آموزش "خواندن"، معلم وظیفه ای سنگین بر عهده دارد. متاسفانه بعضی ها فکر می کنند که راحت ترین کار تدریس "خواندن" است؛ چون متن در اختیار زبان آموز است و او با یک فرهنگ دو زبانه می تواند تمام مفاهیم لازم را پیدا کند. کافی است معلم فقط در تلفظ بعضی کلمات یا آهنگ خواندن جملات به او کمک کند. اما نتیجه کار وضع اسفناکی خواهد بود و پس از چند سال مطالعه، کلاس، درس، رفت و آمد و مخارج سنگین، زبان آموز در خواندن ساده ترین متون و درک آنها ناتوان خواهد بود و راه به جایی نخواهد برد. در واقع، این شعار که مطلب باید مناسب با هدف باشد و پیشرفت و حاصل کار مورد ارزیابی مداوم قرار گیرد، از قلم افتاده است. بنابراین یافتن نظامی موثر برای ارزیابی کار، نه به خاطر مجازات معلم یا زبان آموز، بلکه برای آگاهی هر دوی آنها از نتیجه تلاش و زحمت خود ضروری به نظر می رسد. (گن ول، 1994)
مهمترین کاری که والدین برای فرزندان خود انجام میدهند این است که به آنها خواندن و نوشتن میآموزند. در حین این آموزش و قبل از اینکه آنها پا به مدرسه بگذارند و همچنین در طول دوران مدرسه با حمایتهای خود می توانید به فرزندتان کمک کنید تا یافتههای خود را در چهت ایجاد ارتباط با دیگران به کار گیرند. آموختن خواندن و نوشتن به یک کودک سختتر از آن است که انتظار میرود اما به هیچ وجه اتلاف وقت نیست. در ابتدا باید به آنها آموخت چطور بخش کنند – و صداها را از یکدیگر تشخیص دهند.- آنها با یادگیری روش جداسازی هجاها یک عنصر اساسی برای تلفظ کلمه، جمله و غیره را دارند. به طور معمول کودکان از سن 4 سالگی آمادگی فراگیری حروف الفبا را دارند بنابراین به سرعت در نوشتن آنچه میتوانند بخوانند پیش خواهند رفت. بسیاری از والدین میکوشندتا فرزندانشان در سنین خیلی پایین خواندن را بیاموزند و به هر حال این پیامد نگران کننده نیست حقیقت این است که در سنین خیلی پایین والدین فقط میتوانند به آنها کمک کنند و نه بیش از آن.
وقتی به فرزندتان خواندن و نوشتن میآموزید، باید در تعداد لغات محدود باشد. هر چه تعداد لغات ارائه شده بیشتر باشد؛ میزان سردر گمی و سختی فراگیری نیز بیشتر میشود. بر اساس یک سری تحقیقات به عمل آمده در این زمینه فقط 400 کلمه جهت برقراری ارتبط موثر مورد نیاز کودک است. وقتی کودک شما به نوشتن آنچه میخواند میپردازد، نگران صحت و دقت آنچه نوشته میشود نباشید. بسیاری از اشتباهات با تمرین مرتفع خواهد شد. برای بهبود این مشکل روش ترکیب کردن حروف و صدا را به فرزند خود بیاموزید در این صورت آنها قادر خواهند بود گفتار را به نوشتار تبدیل کنند. آموختن خواندن و نوشتن امری است که کودکان باید قبل از رسیدن به سن مدرسه فراگیرند. فرآیند آموزش - خواندن و نوشتن – حتی در زمان مدرسه باید از طرف والدین ادامه داشته باشد تا کودک بتواند آنچه را که از معلم خود نمیتواند یا حتی نمیخواهد بپرسد در منزل بوسیله والدین رفع کند. نکته اساسی در یادگیری این است که آنها فراگیری را تفریح و سرگرمی بدانند؛ و شما در حین اینکه فراگیری را برای آنها امری مفرح میسازید میتوانید کودک را از ضروری بودن توانایی خواندن در هضم اطلاعات آگاه کنید.
خواندن از مهارت های ضروری جامعه ی امروزی است. وقتی افراد به مرحله ی"خواندن برای یادگرفتن" می رسند، درک مطلب مهم ترین هدف فعالیت خواندن می شود. خواندن بدون درک مفهوم متن، فقط شناختن حروف است و از آنجایی که ازاهداف مهم خواندن درک مطلب می باشد، باید برای رسیدن به این هدف به زبان آموز آموزش داد.
اگر دانش آموزان مطلب اصلی را درک نکنند در حقیقت خواندن را نیاموخته اند. یک تحقیق نشان داد که 44 درصد از دانش آموزان آمریکایی در کلاس چهارم قادر نیستند در سطح ابتدایی یک آزمون درک مطلب نمره ی مناسب به دست آورند. دامنه مشکل از 27 تا 62 درصد در ایالات های مختلف گسترده بود. در کالیفرنیا 59 درصد دانش اموزان زیر خط مهارت حداقل خواندن می خوانند.(www.childdevelopmentinfo.com)
فرایند خواندن به سیستم شناختی فعالی اطلاق می شود که بر مطالب چاپ شده عمل می کند تا خواننده بتواند پیام متن را درک کند. در طی نوشتن متن، هدف نویسنده فعال کردن پیش زمینه ها و دانش زبانی بوده است تا معنایی را تولید کند. اکنون در طی خواندن متن هدف خواننده باید فعال کردن پیش زمینه ها و دانش زبانی برای تولید دوباره معنای مورد نظر نویسنده باشد. بنابراین، معتا به وسیله تعامل بین اطلاعات پیشین خواننده و متن خواندنی تولید می شود.(چستین،222:1988) در پایه های اول و دوم دانش آموزان خواندن را می آموزند اما در پایه سوم آنها می خوانند که بیاموزند. توانایی دریافت معنی از متن – یادگیری مستقل- در پایه های بالاتر مهمتر می شود(additudemag.com www.).
در جریان خواندن ،کودک ابتدا تعدادی نماد نوشتاری را می آموزدکه هر یک از این علایم(واژه ها) افاده ی معنا می کند. سپس او باید بتواند در دفعات دیگری که با این واژه ها روبرو می شود آنها را به سرعت بازشناسد و از دیدن آنها ابتدا به معنا و بعد به مصداق آنها برگردد. در این مرحله کودک در شناخثن نمادهای نوشتاری یا خواندن واژه ها و کلمات مهارت پیدا می کند. سپس وی باید روابط موجود بین معانی و مفاهیم نویسنده را از طریق دیدن این رمزهای نوشتاری بفهمد و تجزیه و تحلیل کند و بالاخره نسبت به آنها استدلال، قضاوت و انتقاد نماید. که می توان در اینجا ادراک و انتقال مفاهیم در خواندن را منظور داشت که مراد تسلط در خواندن خواهد بود.
دو زبانگی یا چند زبانگی پدیدهای است که تقریباً در همة کشورهای جهان وجود دارد بیشتر ماهیتی میان رشتهای دارد و مورد توجه جامعه شناسان، روان شناسان و متخصصان تعلیم و تربیت میباشد.دو زبانگی اصطلاحی عام است که معمولاً با دو مفهوم فردی و اجتماعی بهکار میرود. یعنی گاه با فرد دوزبانه سر و کار داریم و گاه با جامعة دوزبانه. در تعریف فرد دوزبانه، همة زبان شناسان اتفاق نظر ندارند؛ به طوری که هارتمن و استورک فردی را دوزبانه میدانند که به هر دوزبان بهطور مساوی مسلط باشد و برخی دیگر مانند هارتمن، ملاک دوزبانه بودن افراد را تسلط و توانایی محدود آنها در هر دو زبان قلمداد میکنند. و این رایش، کسی را دو زبانه میداند که بتواند دو زبان را به تناوب و به جای یک دیگر به کارگیرد. هاکت هم تسلط بر دو زبان را برای دوزبانگی لازم میداند ولی از نظر او الزاماً این تسلط کامل و بومی نیست .